دستام بوی خاک میداد..... به جرم چیدن گل، من رو به دار آویختن اما هیچ کس نگفت که شاید گلی کاشته باشم. به وبلاگمون خوش اومدین نظر یادتون نره کپی با ذکر منبع خوش حال میشیم تو وبلاگمون عضو بشید تبادل لینک صورت میگیرد به علت بروز بودن از صفحات دیگه هم دیدن کنید ممنون مهتاب و آلا ✿◕ ‿ ◕✿   ❀◕ ‿ ◕❀   ❁◕ ‿ ◕❁   ✾◕ ‿ ◕✾  --------♥ -------♥ -----♥ ---♥ --♥ -♥ ♥ ♥ -♥ --♥ ---♥ -----♥ -------♥ --------♥ ---------♥ -----------♥ -------------♥ ,•’``’•,•’``’•, .’•,`’•,*,•’`,•’ ....`’•,,•’` ,•’``’•,•’``’•, .’•,`’•,*,•’`,•’ ....`’•,,•’` -------------♥ -----------♥ ---------♥ --------♥ -------♥ -----♥ ---♥ --♥ -♥ ♥ ♥ -♥ --♥ ---♥ -----♥ -------♥ --------♥ ---------♥ -----------♥ -------------♥ ,•’``’•,•’``’•, .’•,`’•,*,•’`,•’ ....`’•,,•’`
categories
friends

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 790
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 2802
بازدید کل : 359057
تعداد مطالب : 1134
تعداد نظرات : 850
تعداد آنلاین : 1




مرجع کد آهنگ برای وبلاگ

فور یو چت

قفل

جاوا اسكریپت

..... دنیای کدهای جاوا اسکریپت ...... کد حرفه ای قفل کردن کامل راست کلیک .................... آیکون
..
..
..
..
..
..
..
تو این موقعیت باشی چیکار میکنی؟

تو این موقعیت باشی چیکار میکنی؟

 

Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 19 مهـــتاب و آلا
رو دیوارم میتونی نگا کنی

Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
هه هه

تو مجلس عروسی به ارکست می گن یه جوری اعلام کن غذا کمه که ضایع نباشه ، ارکست میگه: سیا نرمه نرمه ، سیا غذا کمه ، سیا دو تا یکی ، سیا بچه هیچی!


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
00000000000000

انقد از این آهنگا بدم میاد که اولش یکی با صـدای لوله اگزوز خاور میگه :

اَرِنجمـــــــــنت بــــــــــــــای هوشنگ یخچال ساز


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
عاغا

عاغا مورد داشتیم

ادکلن رو تکون داده بعد زده به خودش

:||||


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
به سلامتی اون گارسونی

به سلامتی اون گارسونی که وقتی برا بار اول

رفتی تو یه رستوران و گفتی “همون همیشگى”

تورو جلو دوستات ضایع نکرد و رفت گرونترین غذاشونو آورد

که دوباره ازین غلطای اضافی نکنی !!!

.

.

.

.


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
ـــــــــ0ـــ0ـــــــــــــ

ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐسي ﻣﯿﺸﻦ ﻭﻟﯽ
ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺑﺪﻥ! ﻗﺮﺍﺭﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ
ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﻦ ﻭ فرار كنن !
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎﺷﻮﻥ
ﺩﺭﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯﻣﯿﮑﻦ ﻭ با سرعت
ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ..
ﻣﯿﺮﻥ ﺗﺎ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻫﯿﭽﮑﯽ
ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ تند تند زدن ﻧﻔﺴﺸﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ,ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ زد رو شونه ﺑﻐﻠﯿﺶ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﻓﮑﺮﺷﻮ بكن ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ داره؟!?!!
بهش گفت بابا راننده منم، فقط بگين چي شده؟؟!!

 


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
حـاصل هنرمنـدی پـدر با دستیـاری مـادر

 

حـاصل هنرمنـدی پـدر با دستیـاری مـادر



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org





گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


 دختری کوچک زیر کاپوت ماشین موتور را تعمیر می‌کند یا به رنگ کردن دیوارهای خانه کمک می‌کند. یا پدر و مادرش را اسیر کرده یا مشغول سواری در پشت هواپیما است و یا … اینها تصاویری است که پدری خلاق و عکاس در مدت یک سال با کمک فتوشاپ از دخترش جمع آوری کرده است.1578;.


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
امـان از دسـت این پـسرهای بـلا و شیـطووون

امـان از دسـت این پـسرهای بـلا و شیـطووون

Continue
Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
موضوع انشاء : ازدواج را توصیـف کنیـد


 موضوع انشاء :

ازدواج را توصیـف کنیـد


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


پیش بابایی می روم و از او می پرسم:
"ازدواج چیست؟"
بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید:
"این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!"
متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد:
"خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!"
در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم:
"بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!"
بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید:
"نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم و توی یکی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین کار رو می کرد و ابتدا می کشید و سپس تحقیقات می کرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ..." بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاغه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاغه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت کرد که با چشم مسلح هم دیده نمی شد.
مامانی گفت:
"در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!"
و من جواب دادم: "در مورد ازدواج"
مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی که کم کم داشت بهوش می اومد قدم برداشت، مامانی همونطور که به سمت بابایی می اومد گفت: "حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!"
مامانی این جمله رو گفت و محکم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد.
بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع انشاء این هفته مون اینه که "ازدواج را توصیف کنید."
بابایی که تازه بهوش اومده بود گفت: "خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!"
و مامانی هم گفت: "منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!"
بابایی به ماهیتابه که هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی کرد و گفت: "نه! حق با شماست!"
مامانی گفت: "توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!"
بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با کانالهای ماهواره ور می رفت و هی شبکه عوض می کرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: "نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!"
مامانی هم گفت: "آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!"
پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: "ازدواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ... راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ..."
بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاغه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاغه به سر من اصابت کرد.
به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم و پیش خواهرم می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشاء در چشمان خواهرم اشک جمع می شود و وقتی دلیل اشک های خواهرم رو می پرسم می گوید: "کمی خس و خاشاک رفت توی چشمم!"
البته من هر چی دور و برم رو نگاه می کنم نشانی از گرد و خاک نمی بینم، به خواهر می گویم: "تو در مورد ازدواج چی می دونی؟" و خواهرم باز اشک می ریزد.
ما از این انشاء نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاغه یا ماهیتابه به سرمان اصابت کند، این بود انشای من ...

با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند!


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
هه هه

2012-11-20_104025.jpg

یه عدد از یک تا100 تو زهن انتخاب کن...

بعدش بیا ادامه مطلب...پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

Continue
Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
ایرانسل

ایرانسل در آینده ای نزدیک :

مشترک گرامی

اومدم سر کوچتون ، در خونتون خونه نبودی

راستشو بگو با همراه اول کجا رفته بودی !؟


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
نظر بده

 

هرکی نظر نده اینطوریش میکنمنظر یادت نره!!!!!!!!!


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
:((((((((
اگه من فردا امتحان داشتم الان داشتم یه فیلم میدیدم یا جدول حل میکردم یا با دوستام بیرون بودم یا اتاقمومرتب میکردم یا بازی می کردم ولی امتحان ندارم و این یعنی یه روز کسل کننده ی بیخود بود امروز
:((((((((

Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 15 مهـــتاب و آلا
:0

 


خواهر زاده ی چهار سالم اومده بهم میگه: بیا بازی کنیم ...

.

.

.

.

.

.

.

میگم چی بازی کنیم؟
میگه: من چشم میذارم، تو برو گمشو ...

من:||||||||||||||||||

خواهر زادم :)))))))))))))))))



Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 14 مهـــتاب و آلا
هه هه

 

 


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 14 مهـــتاب و آلا
آهنگ

طرف تو آهنگش میگه :


چرا خورشید میتابه چرا میچرخه زمین


عشق من بگو چرا تو فقط بگو همین


خب روانی مگه با گـالــیــله و نیوتــــون طرفی ؟! :D


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 14 مهـــتاب و آلا
پدری که دخترش را آتش زد :)))))))))))

 


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 14 مهـــتاب و آلا
oooooooooooooooooooooo

یه روز خوب :

من: انقدر دوست دارم میمون داشته باشم :)

بابام: تو خودت میمونی...... من :|

یه روز معمولی:

من :وای چشمای خره رو نگاه چه خوشگله :)بابام: آره دیگه تنها فرق تو باهاش همینه ....من :|

یه روزی که نشستم رو زمین:
بابام: قوز نکن همینجوریش شبیه شتر هستی! من :|

یه روزی که دارم سبزی خوردن میخورم:
بابام: داری خودتو واسه عید قربان آماده قربونی میکنی؟ من :o


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 14 مهـــتاب و آلا
ﺍﯾﻨﻮ

ﺷﺮﮐﺖ ﭘﺎﮐﺒﺎﻥ ﺍﺳﻢ ﻣﺎﺍﻟﺸﻌﯿﺮﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ” ﺍﯾﻨﻮ ” !! 
ﺣﺎﻻ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﯾﻦ ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺕ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ:
- ” ﺍﯾﻨﻮ ” ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ؟!
- ﺑﯿﺎ ” ﺍﯾﻨﻮ ” ﺑﺨﻮﺭ!
{-7-}

 

Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 14 مهـــتاب و آلا
اسمتون ب باستان

جالبه اسم خودتون رو بنویسید

 ب باستان اسمتون رو نشون میده 

کلیک کنید


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 13 مهـــتاب و آلا
هه هه

 


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 13 مهـــتاب و آلا
اگه فهمیدین

 

روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و
 
همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها کنه
 
خلاصه
 
همسرغضنفر گفت :حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟
 
غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم....
 
همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!!
 
غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم ... تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟
 
خلاصه
 
غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید ..
 
این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

 

اگه فهمیدین که چیه

 

 

حال ترجمه از زبان همسرش
 
خط اول :حالت چه طوره زن ؟
 
خط دوم :بچه ها چه طورن ؟
 
خط سوم : مادرت چه طوره ؟
 
خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!!
 
خط پنجم : فقط برگردم خونه....
 
خط ششم : می کشمت
 
خط هفتم :غضنفر از آلمان...

 


Tags :
یک شنبه 2 تير 1392 13 مهـــتاب و آلا
ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻠﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ

                                                                                                         

ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻠﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ :

ﮔﻮﮔﻮﺵ: ﻓﺎﺋﻘﻪ ﺁﺗﺸﯿﻦ
 
ﻫﺎﯾﺪﻩ: ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﺩﺩﻩ ﺑﺎﻻ
 
ﻣﻬﺴﺘﯽ .: ﺧﺪﯾﺠﻪ ﺩﺩﻩ ﺑﺎﻻ
 
ﺣﻤﯿﺮﺍ .: ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﺍﻓﺸﺎﺭﯼ
 
ﺍﺑﯽ : ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺣﺎﻣﺪﯼ
 
ﺩﻟﮑﺶ :ﻋﺼﻤﺖ ﺑﺎﻗﺮﭘﻮﺭ ﺑﺎﺑُﻠﯽ
 
ﺳﻮﺳﻦ : ﮔﻞ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﻃﺎﻫﺮﺧﺎﻧﯽ
 
ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻠﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﺎﻥ )ﺭﭘﺮ ( ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ
 
ﻫﯿﭽﻜﺲ: ﺳﺮﻭﺵ ﻟﺸﻜﺮﯼ
 
ﺣﺴﯿﻦ ﻣﺨﺘﻪ:ﺣﺴﯿﻦ ﻣﺨﺘﺎﺭﯼ
 
ﺭﺿﺎﯾﺎ: ﺍﻣﯿﺮﺭﺿﺎ ﻃﺎﺭﯼ
 
ﯾﺎﺱ: ﯾﺎﺳﺮ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ
 
ﺗﺘﻠﻮ:ﺍﻣﯿﺮ ﻣﻘﺼﺪﻟﻮ
 
ﻋﻠﯿﺸﻤﺲ: ﻋﻠﯽ ﺷﻤﺲ
 
ﺳﺎﺳﯽ ﻣﺎﻧﻜﻦ : ﺳﺎﺳﺎﻥ ﺣﯿﺪﺭﻱ
 
 
نایت اسکین


Tags :
شنبه 1 تير 1392 23 مهـــتاب و آلا
چه شکلیه


Tags :
شنبه 1 تير 1392 23 مهـــتاب و آلا
خخخخخخخخخخخخخخخ


Tags :
شنبه 1 تير 1392 23 مهـــتاب و آلا
تابستونا


Tags :
شنبه 1 تير 1392 23 مهـــتاب و آلا
یه حدسی بزن


Tags :
شنبه 1 تير 1392 23 مهـــتاب و آلا
فیلما

 

این که تو فیلما نشون میدن

 

زن با پاشنه بلند میدوئه ،

 

 همش جلوه های ویژس . . .

 


من الان با کفش پاشنه بلند

 

 نشسته بودم رو مبل چایی از دستم افتاد

 


Tags :
شنبه 1 تير 1392 23 مهـــتاب و آلا
هه هه هه هه هه هییییییییی

 

یه بار هم رفتم دست کشیدم رو آفتابه

 

 ، ازش یه غول اومد بیرون

 

بهم گفت آرزو کن

 

گفتم یه خونه میخوام ,

 

گفت خب من اگه خونه داشتم

 

تو آفتابه میخوابیدم !!؟؟

 

خیلی منطقی بود لامصب !

 


Tags :
شنبه 1 تير 1392 23 مهـــتاب و آلا